...

هنوز در تعجبم

هنوز اون قدر منگ اون ضربه ام كه متوحه نيستم چي شده؟

چي شد كه از دستش دادم

هميشه چي خوب خوب بود

عمق فاجعه همين جاست كه همه چي خوب بود

اي كاش يه جاي كار ميلنگيد اون موقع   شايد از شروع دوباره نميترسيدم

اون موقع فقط وقتي نگران بودم كه همه چيز غير طبيعي باشه

نه اينكه روال عادي باشه و نتيچه اش بشه ........

*

*

*

عزيزم دلم برات تنگ شده

اگه نا مهربون بودم منو ببخش

اگه اخرين لحظات پيشت نبودم منو ببخش

اگه نتوونستم روي زخم هات مرهمي بذارم

اگه زخمي به زخم هات اضافه كردم منو ببخش

دلم براي ديدنت براي گرفتن دستهات تنگ شده

براي شب بيداري ها

حتي واسه بيمارستان

...

نه هنوز پشيمون نيستم كه از خدا از ته دلم رفتنت رو خواستم

ديگه حتي يك لحظه هم نمي خوام درد كشيدنتو ببينم

ماااااااااااااااااااااااااااااااااادرم

دلم واسه لالايي گفتن برات تنگ شده واسه اينكه بغلت كنم و با هم نا ناي نا ناي كنيم

واسه يه توپ دارم قلقليه ....................

واسه ني ني كوچولو گل پسره .............

واسه عطرت

واسه وجودت

شايد خدا برام بخواد كه اين بار سالم سالم ببينمت

شايد ...

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در جمعه 11 شهريور 1390برچسب:,ساعت22:12توسط zahra | |